قدیما حال دلمون بهتربود مهربونتر بودیم دیرتر میرنجیدیم زودتر میبخشیدیم زندگیمون تمامش عشق بود مادربزرگ برامون قصه میگفت پدربزرگ برامون شعر میخوند آب دوغ خیار و اشکنه لاکچری ترین غذاهایی بود کـه خاطرات شیرین نون خورد کردن و دور سفر جمع شدن از اون دوران یادمون مونده . چی شد کـه بین این همه ی شلوغی خود واقعیمون رو گم کردیم دیگه چیزی خوشحالمون نمیکنه، راستی!‌!!! یادتون میاد آخرین باری کـه از ته دل خندیدید کی بوده؟؟؟؟ چیز عجیبی نیست کـه یادتون نیاد اما تاریخ
خدایا ما را به غصه‌های معمولی‌مان برگردان، به قسط‌های عقب افتاده، امتحانات پایان ترم، ترافیک‌های طولانی، خیابان‌های شلوغ، دغدغه‌های زیاد، هدف‌های سخت، خستگی‌های مفرط. به همان روزها که همدیگر را قضاوت می‌کردیم و به قضاوت‌های هم توجهی نمی‌کردیم! به همان روزها که دنیا هنوز اینقدر آلوده نبود، که آلوده بود و حاد نبود، که آلوده بود و از آلودگی‌اش نمی‌مردیم. که دلواپس حالِ عزیزان‌مان بودیم، نه جان‌شان! ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریزپا نبود، که

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انواع کانکس دستگاه های حضور و غیاب آرمان سیمرغ پارسیان گناهان کبیره املاک شمشیری خاطرات یک دانشجو زیما سفر پارس، ارائه خدمات تور گرجستان، تور مشهد، تور کیش تابلو های معرق ابوالفتح قرایی